کریم تر از حاتم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 21 خرداد 1394
بازدید : 67
نویسنده : محمدرضا

کریم تر از حاتم



حکایت, حکایت آموزنده,داستان

حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟»


گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه‌ای از آن خوش آمد، بخوردم.»


گفتم : «والله این بسی خوش بود.»


حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را می‌کشت و آن موضع را می پخت و پیش من می‌آورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟»


گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.»


وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟»


گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟»


پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟»


گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.»


گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»


گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»

بهارستان جامی




:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
:: برچسب‌ها: حکایت , حکایت خواندنی , حکایت زیبا , کریم تر از حاتم ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








سلام.به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم مطالب وبلاگ به دردتان خورده باشد.لطفا نظر فراموش نشود.

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان همه چی و آدرس bd700.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com